سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا را فرشته‏اى است که هر روز بانگ بر مى‏دارد : بزایید براى مردن و فراهم کنید براى نابود گشتن و بسازید براى ویران شدن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :18
بازدید دیروز :9
کل بازدید :23266
تعداد کل یاداشته ها : 11
103/7/16
4:59 ص


اسم شعر هایم بود

بابا ...
سرد و خسته، 
شقیقه هایش داشت ... 
با زبانِ برف نصیحتم میکرد،

خواهرم دور از باد ...
موهای سیاهش را 
خوابانده بود 
زیر یک روسری سفید

و " سعید " ...
به کبوتران سفیدتری فکر می کرد 
که جَلد بامِ 
همسایه ی کناری بودند

مادرم که می رقصید 
تشت ِ رخت ...
کف میزد ،
سفیدتر از تمام شعرهایم ،

آنقدر که پیراهن آستین بلند بابا
سرش گیج می رفت 
دست می انداخت 
به دور ساق پاهایش،

خواهرم می خندید ،
روسری اش را عقب میداد ،
من از "کف" حیاط 
شعر جمع می کردم 
و این یعنی ...
چند کبوتر، 
روی ایوان خانه 
دارند "سعید" را نگاه می کنند 
.
.
.
"حمید جدیدی"
/بخشی از نوشته ی ای بلند /
عکس : اثر هنری دوست خوبم
" محمد صفرپور "


93/6/23::: 1:15 ع
نظر()